۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

آنتونی گیدنزوآینده ی نظریه ی اجتماعی 1



گیدنز پس ازنام بردن از رویکرد های مختلف در نظریه ی اجتماعی همچون هرمونوتیک، اتنو متدولوژی ،فلسفه ی زبان عمومی یا معمولی ، پدیدار شناسی انواع مختلف جریانهای مارکسیستی و وجود جامعه شناسی های ملی (انگلیسی،فرانسه و آلمانی) به طور مشخص به وضعیت علوم اجتماعی در جهان انگلیسی زبان می پردازد.

او در دنیا ی انگلیسی زبان تا پیش از دهه ی 60 ،2 جریان مدافع «موضع میانه» را تشخیص می دهد:
دسته ی اول این نظریات را می توان به نظریه ی جامعه ی صنعتی اطلاق کرد.نویسندگانی مانند لیپست، بل و پارسونز در ایالات متحد وآرون و دارندورف در اروپا ا ز جمله ی نظریه پردازان این نظریه اند.
« اینها با توسل به تقابل میان جامعه ی سنتی و جامعه ی صنعتی نتیجه می گیرند که هیچ شکلی از جامعه ی سوسیالیستی نمی تواند شکل کاملا متفاوتی از جامعه ی سرمایه داری باشد.سوسیالیسم وسرمایه داری حداکثر دو زیر شاخه ی جامعه ی صنعتی هستندکه به طور جزیی از هم متمایزند.این نویسندگان معتقدند که با بالغ شدن نظم صنعتی ،تضاد طبقاتی توان بالقوه دگرگون ساز خود را از دست می دهد... و همین که مناسبات طبقاتی به طور هنجاری انتظام یابد، تضاد طبقاتی با نظم موجود سازگار می شود.»
گیدنز به درستی این عقاید را محصول دوره ای از رشد نسبتا پایدار اقتصادی در سرمایه داری غربی می داند که اکنون (چه در زمان نوشته شدن کتاب و چه در قرن 21 ام خودمان) به دنبال دوره ای از تضادهای سیاسی و اقتصادی عمیق کهنه به نظر می رسند. با این حال از تذکر این نکته غافل نمی شود تا به آنچه او «بازنگری نوع جزم گرایانه ی مارکسیسم ارتدکس » می خواندش هشدار دهد که از تعمیم فرگیر در تحلیل اجتماعی عبرت بگیرد!

اما جریان دوم که خصلتی تجریدی تر دارد جریانی است که گیدنز آن را جامعه شناسی ارتدکس یا غالب می نامو دو مولفه را در آن تشخیص می دهد:کارکرد گرایی و طبیعت گرایی.
گیدنز ، اندیشه کارکرد گرا را مبتنی بر استعاره های زیست شناختی رشد یا تکامل بوده و عموما با موضوع «پیشرفت توام با نظم همنوایی » دارد.
«کارکرد گرایی طبیعتا با این ایده پیوند نزدیکی دارد که زیست شناختی الوی بی واسطه برای جامعه شناسی استچون این دو رشته به جای جمعها به نظاامها می پردازند.»
اما طبیعت گرایی در این جریان. گیدنز می گوید از کنت و دورکیم تا جامعه شناسی آمریکایی، کارکرد گرایی پیوند نزدیکی با طبیعت گرایی داشته است.اگر «طبیعت گرایی را به ابن تز اطلاق کنیم که چهارچوب های منطقی علم اجتماعی و طبیعی از جهاتی اساسی به هم شبیهند.»

گیدنز سپس قانون مراحل سه گانه ی کنت و فلسفه های پوزیویستی علم همچون فلسفه ی کارناپ و همپل و کارناپ را نقد کرده و معتقد است که «عقیده ی تجربه گرای منطقی در باره ی علم تنها گویای یک فلسفه ی ممکن در میان سایر فلسفه های موجود در باره ی علم است».

معما های جاری


گیدنز از 3 واکنش غالب در مورد موقعیت آشفته ی علوم اجتماعی نام میبرد.
اولین واکنش سرخوردگی ویاس از سردرگرمی های موضوعی و روش شناختی است.
گیدنز دومین واکنش را نسخه ی تجدید نظر شده ی جزم گرایی می داند که بیشتر در مورد کسانی که به مواضع مارکسیستس ارتدکس بر گشت کردند صادق است.
اما پاسخ سوم به آشفتگی نظری علوم اجتماعی نقطه ی مقابل اکش اول ، نه یاس که احساس شادمانی است مبنی بر این که «تنوع دیدگاههای نظری به منزله ی شاهدی برای سودندی درونی نظریه ی اجتماعی است»

گیدنز در نهایت همه ی این واکنشها به اغشاش نظری را رد کرده و پیشنهاد می کند که «نظریه ی اجتماعی نیازمند ساختار یابی مجدد نظام مند ست».


خاستگاههای جامعه شناسی


گیدنز معتفقد است که«جریان عمده جامعه شناسی تفسیر غلطی از خاستگاههای خود در مقایسه با علوم طبیعی
دارد».و از ان ادعا دفاع می کند که « این نظر که جامعه شناسی در ثقیاس با با علوم طبیعی تازه وارد است نظری اشتباه است...وعلوم اجتماعی به قدرت علوم طبیعی است .تاریخ هر دو علم به دوره ی پسا نوزایی در اروپا بر می گردد که آشکارا شکلی مدرن دارد.»

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

پست نخست

آغازهمانا نفی آن چیزی است که با آن می آغازد.
شلینگ