۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

مقاله ای در باب جامعه شناسی دین

مقاله ای مشترک در درس جامعه شناسی دین با عنوان "شکل های از شکل افتاده ی حیات دینی در ایران امروز".



http://www.4shared.com/get/cPDhvwWF/sor_.html

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

نوشته ای از آنتوان آرتو


همه‌ي نوشته‌ها آشغال‌اند.
تمامي كساني كه از ناكجا درمي‌آيند و مي‌خواهند هرآنچه در ذهن‌اش روي مي‌دهد به كلمه بدل كنند خوك‌اند.
كل صحنه‌ي ادبيات آغل خوك است، به خصوص ادبيات امروز.
همه كساني كه در ذهن‌شان مرجعي براي گفته‌ها دارند، منظورم بخش معيني از جمجمه‌شان است، بخش بسيار مناسبي از مغزشان، كساني كه بر زبان مسلط‌اند، كساني كه كلمات برايشان معنا دارد، كساني كه سطوح بالاتري از روح و جريان‌هاي برتري از انديشه برايشان وجود دارد، كساني كه روح زمانه را بازتاب مي‌دهند، و كساني كه براي اين جريان‌هاي انديشه نام نهاده‌اند، به صنعت ظريف‌شان و قدقد مكانيكي‌شان كه ذهن‌شان مدام در تمامي جهات منتشر مي‌كند
فكر مي كنم
همه‌شان خوك‌اند.
كساني كه كلمات و شيوه‌هاي خاصي از زندگي برايشان معنادار است، كساني كه بسيار دقيق‌اند، كساني كه احساسات‌شان دسته‌بندي شده است و درباره‌ي دسته‌بندي خنده‌آورشان به ايهام سخن مي‌گويند، كساني كه هنوز به «اصطلاحات» باور دارند، كساني كه در مورد رتبه‌بندي ايدئولوژي‌هاي زمانه بحث مي‌كنند، كساني كه زنان اينچنين هوشمندانه در موردشان صحبت مي‌كنند و خود زنان كه اين‌قدر خوب صحبت مي‌كنند و جريان‌هاي زمانه را بررسي مي‌كنند، كساني كه هنوز به گرايش ذهن باور دارند، كساني كه مسيرهايي را دنبال مي‌كنند، كساني كه نام‌ها را جا مي‌اندازند، كساني كه كتاب معرفي مي‌كنند،
اين‌ها بدترين خوك‌هاي ممكن‌اند.
مرد جوان، تو كاملاً غيرلازمي!
مغز استخوان / پایگاهی ویژه یِ آثار «آنتونن آرتو» / باوند بهپور

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

بر آستان ِ ویرانه

بر آستان ِ ویرانه

پاره هایی درباره ی زندگی روزمره ی تخریب شده در تهران

برای آ. م

"پاریس دگرگون می شود

اما در ماخولیای من هیچ چیز تغییر نمی کند

ساختمان های نو،داربست ها ،بلوک ها،

حومه های قدیمی،همه چیز برایم به تمثیل بدل می شود"

بودلر/گل های شر

1.خیابان ولی عصر تهران.خیابانی که ازمیدان راه آهن تهران آغاز وبه درازای 18 کیلومتر به میدان تجریش شمیران ختم می شود.طولانی ترین خیابان خاورمیانه.

خیابانی شامل پیاده روها وجوی آب نسبتا بزرگ ،حدود 11 هزار چناردر دو طرف که درمسیرطولانی خود، ازخیابان های متعدد، مراکز خرید بزرگ و کوچک، پاساژهای فروش لوازم الکترونیکی وکامپیوتری،دانشگاه هنر و دانشگاه امیر کبیر ودو پارک بزرگ ساعی و ملت می گذرد.

خیابانی که درابتدا نامش پهلوی، مدتی کوتاه دراوایل انقلاب ، مصدق و درنهایت ولی عصر شد. (دانشنامه ی فارسی ویکی پدیا)

از تقاطع چهارراه ولی عصرروبه بالا که قدم می زنی، پاساژهای فروش لوازم کامپیوتری، حراج های پوشاک ،ساندویچی ها و فست فودها، وازدحام جمعیتی که عموما نه برای پرسه زنی که با شتابی سرسام آور برای انجام کار و امور روزمره و یا تعجیل داشتن برای انجام دادن امری نامعلوم در هم می لولند.

از تقاطع پل همت که گذرمی کنی و به سمت میدان ونک می آیی ،ترکیبی از خانه ها ی مسکونی را می بینی به همراه فروشگاههای لوازم خانگی و مبل وتخت و پرده .

بالاتر که می روی، گوشه ی راست میدان ونک، نقاشی ای دیواری سعی دارد تا توجه ات را جلب کند. تصویری از یک مکان روستایی با دشت و چمن و درختان به همراه مردانی با کودکانی بر دوش و زنی که بر روی پنجره مشغول خانه تکانی است.


تابلویی که دعوتی است به فرار از شهرو بازگشت به روستا.

اما آنچه به این تصویر خصلتی اسطوره ای وایدولوژیک می بخشد،حل کردن تناقضات و تنشهای زندگیست در یک کلان شهر جهان سومی با پاک کردن صورت مساله - ترافیک ،آلودگی آب وهوا و...- از طریق بازنمایی اسطوره ای از طبیعت در قلب شهر و کیش پرستش طبیعت برای پاسخ دادن به این معضلات.این امر حتا ازدهه ی 60 و اوایل دهه ی 70 که تابلوهایی در ستایش شهید و شهادت بر درودیوارشهر بود خصلتی ایدولوژیک تر پیدا می کند.




زیراحداقل بخشی از آن تصاویر، بازنماینگر ضرورتی تاریخی و انضمامی – فداکاری و دفاع از خاک میهن – بود اما این بازنمایی ها از صفای زندگی روستایی در برابر دهشت زندگی شهری، صرفا جهشی است به سمت اسطوره ی طبیعتی که هیچ گاه این چنین ناب و دست نخورده وجود نداشته و فراراز شهری که رو به ویرانی است .

2.خیابان های تهران مکانی برای دلزدگی واختلال و از دست دادن حواس به معنای دقیق کلمه نیز هست. زیمل در بحث از پیامدهای زندگی درکلان شهرمدرن، از نگرش دلزده،درمواجهه با پدیده ها و رخدادهای زندگی در کلان شهر یاد می کند :

"در این حالت آخرین تکیه گاه اعصاب ،واکنش نشان ندادن به تحریکات است.اعصاب بدین شیوه با محتواها و اشکال زندگی کلانشهری سازگاری پیدا می کنند.صیانت نفس افراد به قیمت ارزش زدایی از تمامی جهان عینی به دست می آید ارزش زدایی که دست آخر ناگزیر شخصیت فرد را وا می دارد که خود را همان قدر ،ناچیز و بی ارزش بینگارد."(زیمل72: 58)

زیمل در توصیفش از زندگی ذهنی فرد در کلان شهرو تنش میان فرهنگ عینی و فرهنگ ذهنی ، بیان می کند که تقسیم کار،تخصصی شدن،اقتصاد پولی، ریاضی وار شدن جهان و تبدیل کیفیت ها به امور کمی وقابل شمارش،منجر به پیدایش منطق حساب گری و نوعی از عقل گرایی می شود تا فرد و حیات ذهنی اش را در برابر قدرت سهمگین زندگی کلان شهری ،حفظ کند:

"فرد به پیچ و مهره ای در سازمان عظیم اشیا و قدرتها مبدل می شود که تمامی پیشرفت و معنویت و ارزش را از دست وی می ربایند تا آنها را از شکل ذهنیشان به شکل یک زندگی کاملا عینی مبدل سازند.فقط کافی است اشاره کنیم کلان شهر جایگاه اصیل این فرهنگ است که بر هرگونه زندگی شخصی چیره می شود." (زیمل همان:64)

زندگی در تهران و پرسه زدن در خیابان هایش علاوه بر نگرش دلزده مد نظر زیمل، نوعی مازاد دلزدگی ،نوعی تنفر و گیجی مضاعف نسبت به شرایط پیرامونی را سبب می شود. دلزدگی مد نظر زیمل، نوعی کارکرد روان شناختی و دفاعی در برابر شدت تحریکات عصبی را برای فرد دارد اما این نوع دلزدگی خاص در کلان شهرتهران، ناشی از سرگیجه و تنش شدید میان شتاب بی وقفه ی زندگی و بی برنامگی،بروکراسی ناتوان،مدیریت سردرگم و اقتصادِ بیمارجهان سومی است.

3.مارشال برمن درکتاب تجربه ی مدرنیته،از تنش و تعارض میان مدرنیسم فرهنگی و مبتنی بر تجربه ی زنان و مردان ، در تقابل با مدرنیزاسیون دولتی ،ازبالا و تحمیلی،همچنین از سویه های تاریک و روشن مدرنیته– مدرنیته پاستورال و ضد پاستورال- که در ادبیات ،شعر،هنرواشکال جدیدی از زندگی مدرن همچون تیپ و شخصیت دندی،فلانورو...انعکاس یافته ،سخن می گوید.

او همچنین از نوع خاصی از تحقق مدرنیته در کشورهای جهان سوم با الگوی مدرنیته ی روسی و شهر سن پترزبورگ در اواسط قرن 19، تحت عنوان "مدرنیسم توسعه نیافتگی " یاد می کند. او اشاره می کند که روسها تجربه ی مدرنیزاسیون را به مثابه فرآیندی تجربه می کردند که رخ نمی داد.چونان رخدادی که "صرفا به اشکالی سراپا کج و کوله ،مقطعی،به وضوح نافرجام یا شدیدا مخدوش و مسخ شده به وقوع می پیوست".(برمن 84: 212)

برمن می گوید پوپولیست های روسی در اواسط قرن 19، نخستین افرادی بودند که از صرفا غربی بودن تعارضات مدرنیته سخن گفتند و از امکان بروز نوعی از هماهنگی دفاع می کردند:

"چرا نباید ملل و تمدن های دیگر ترکیبی هماهنگ تر و موزون تر از شیوه های زندگی سنتی با توان ها و نیازهای مدرن ایجاد کنند؟سخن کوتاه،فقط در غرب است که هرآنچه سخت واستوار است ،دود می شود و به هوا می رود .آنان این عقیده را زمانی با غرور و رضا به شکل دگماتیک ابراز کردند و زمانی مضطربانه به آن دل بستند."(برمن 84: 150)

این باور و امید روسها در قرن 19 ،بار دیگر خود را درکشورهای توسعه نیافته در قرن بیستم احیا کرد. برمن می گوید:

" بسیاری از نظام های سیاسی حال حاضر ،به رغم تفاوتهای عظیم، در آرزوی پاک کردن فرهنگ مدرن از نقشه هایشان می سوزند"(برمن همان:151) .

برمن در نهایت عنوان می کند آنچه حکومت های عمدتا مستبد جهان سومی، تحت عنوان فساد غرب محکوم می کنند،در واقع پتانسیل ها و امید های مردمانشان برای مدرن شدن است.

4. خیابان های تهران با ساختمان ها و خانه ها و برج ها و مجسمه هایش، درمقام نمودهایی برای تحقق نیافتگی تجربه ی امرمدرن،نه جایگاه ساخت وسازو معماری مدرن – مکان هایی درنسبت ارگانیک و زیبا شناسانه با یکدیگر به لحاظ فرم و ساخت و رنگ- ونه جایگاهی برای حفظ مکان های تاریخی ،مخروبه یا ویرانه هاست .

در اغلب خیابان ها می توان ساختمان ها و خانه های در دست احداث ودر حال ساخت و در تناقض زیباشناختی با یکدیگر را دید که به جای مکان های قدیمی ،مخروبه یا تاریخی ساخته می شوند.متاخرترین نمونه- و نه قطعا آخرین شان- مورد کافه نادری است با تاریخی مملو از خاطراتِ نام ها و چهره های ادبی و فرهنگی تهران که در خطر نابودی و تبدیل شدن به هتلی "مدرن" است.

گئورگ زیمل در مقاله اش با عنوان ویرانه، به نسبت میان معماری، ویرانه، طبیعت و اراده وخلاقیت آدمی می پردازد.

به باور زیمل ،اگرچه معماری بیش از همه ی هنرها،تعادل و صلحی میان روح و اراده خلاق و سازنده ی آدمی با طبیعت و نیروهایش است، ویرانه -هنگامی که ساختمانی در هم می شکند- آغازغلبه وسروری نیروهای طبیعی براراده و کار آدمی است. در ویرانه :

" تعادل میان طبیعت و روح که ساختمان مبین آن بود به نفع طبیعت تغییر می کند،عدم تعادل به تراژدی ای کیهانی بدل می شود، تراژدی ای که ما احساس می کنیم هر ویرانه ای را به شی ای مبدل می کند که آمیخته با نوستالوژی ما است.زیرا که اکنون زوال ، نمود انتقام طبیعت است ازتجاوز روح به آن و تبدیلش به شی ای مطابق هیات خود."(زیمل 68 : 60)

اما درویرانه نوعی فراتررفتن ازاین منطق وشکل گیری کلی جدید راهم داریم.به باور زیمل، ویرانه از جهاتی، شکلی جدید وبا معنا ترو فهمیدنی ترازتکه ها و پس مانده های به جا مانده ازسایرآثارهنری است:

"ویرانه ی ساختمان، بدین معناست که آنجا که اثرهنری در حال مرگ است ،نیروها و اشکال دیگری که به طبیعت متعلق اند رشد کرده اند ،ازهرآنچه از هنرهنوز درویرانه زنده است و ازهرآنچه طبیعت درآن مایه گذاشته است ،کلی جدید و وحدتی شاخص ظهور می کند.(زیمل همان:60)

به باور زیمل جذابیت ویرانه نیز در همین است که برای ما کار آدمی- دربنای ساختمان- همچون محصول طبیعت ظاهر می شود.

ویرانه ،نظم میان طبیعت به مثابه ماده خام و آگاهی و کار انسانی به عنوان عنصر شکل دهنده را، باژگون کرده و همچون زنگار که بر آهن و چوب می نشیند ، شکل و حالتی مابعد الطبیعی به خود می گیرد.

ویرانه خصلتی تراژیک دارد زیرا نابودی اش " تحقق گرایشی است که در هستی ویران شده اش جریان دارد." (زیمل همان:62)

استعاره ی ویرانه را اگر آن گونه که زیمل می گوید "تحقق شکل حاضرِگذشته" (زیمل همان:65) فهم کنیم، یا فعلیتِ تاریخ و گذشته ای که اکنون میان ماست،آن گاه شهر تهران به همراه خیابان ها،کافه ها ومکانهای فرهنگی،اجتماعی ،ورزشی و...، شهری بدون تاریخ یا به بیان دیگر تاریخ زدوده شده است.

روندی که با دستکاری ،حذفِ ردپاهای مکان ها و نام ها از خیابان ها و ساختمان های فضای شهری، منجر به از دست رفتن خاطره ی فضا ها و رخدادهای گذشته و فراموشی تاریخی مردمان، همچنین عدم درک چگونگی نسبت میان طبیعت ، معماری وفضا می شود.

5.خیابان های تهران اما یادآورخاطره ی تجربه ی خیابان 88 و رخداد حضور مردم نیزهست.

خیابان ها و میدان هایی همچون ولی عصر،7تیر، انقلاب ،توپخانه و آزادی که شاهد حضور مردم در مقام سوژه هایی بودند/هستند که سوژگی شان- رای شان- را طلب می کنند.سوژه هایی که دولت را، تن حاکم را خطاب قرار می دهند و شعارها و"کلماتی گستاخانه را بر سر حریف می کوبند که :ما هیچیم اما باید همه چیز شویم!"(مارکس81: 68).

استعاره ی ویرانه برای خیابان ها و فضا های تهران ، در مقام فرآیند زدودن خاطره ی حضور مردم و نشانه هایشان –حذف شعارها ، دیوار نوشته ها ، تعویض سطل آشغالها ی قابل اشتعال با زباله دانی های فلزی نسوزو... – استعاره ای در خور است .

اگر خوب گوش فرا دهیم اما، می توانیم این خاطره را ، امیدِ آن روز ها به امکانیت حدوث و فعلیتش را، به یاد آوریم.

منابع:

برمن،مارشال /تجربه ی مدرنیته/مراد فرهاد پور /طرح نو/1384

زیمل،گئورگ/کلانشهر و حیات ذهنی / یوسف اباذری/نامه ی علوم اجتماعی/1372

زیمل،گئورگ/ویرانه/ یوسف اباذری/نامه ی علوم اجتماعی /1368

مارکس،کارل/درباره ی مسئله ی یهود،گامی در نقد فلسفه ی حق هگل/مرتضا محیط/اختران/1381