۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

نگاهی به اراده به دانستن/ میشل فوکو




میشل فوکودر۱۵ اکتبر ۱۹۲۶درپواتیه فرانسه زاده شد.ازآثاراوست:تاریخ جنون،زایش کلینیک،نظم اشیا،مراقبت و تنبیه وتاریخ4جلدی جنسیت.

اودرحیات فکری خودبیش ازهرچیز،متاثراز2رخدادتاثیرگذاربود: چرخش ساختارگرایانه-و بعدها پساساختارگرایانه- درتفکرفرانسوی ووقایع می 68 پاریس.

دراراده به دانستن،فوکودرتلاش برای تبارشناسی تاریخ اکنون سکسوالیته است.اوانگاره ی سرکوب سکس درغرب را ردیابی ونقد می کند.

سرکوب

فرضیه ی سرکوب دلالت براین امرداردکه سکس درسده های گذشته درغرب،سرکوب و پنهان نگه داشته شده ودانش پزشکی،ادبیات وروانکاوی مسئول رهایی بخشیدن وآشکارکردن آن هستند،بهای رهایی از این سرکوب نیز،تنهابا تخطی ازقوانین واحیای لذت وفوران گفتاردرباره سکس امکان پذیراست.

فوکومیگوید که عصرویکتوریایی سده 17،منجربه گفتمانی درعصرحاضرشده که برای گوینده ی ویرانگری که درباره ی سکس سخن میگوید،نوعی ارزش تجاری قائل میشود،گوینده ای که خود را بیرون ازقدرت قرارمی دهد ودرکارسرنگونی قانون و جلوانداختن آزادی آینده است.

"هدف من بررسی جامعه ای است که ازبیش ازیکسده پیش بدین سو،ریاکاری اش را با جار وجنجال به باد انتقاد می گیرد وبا پرگویی ازسکوتش می گویدووعده ی رهایی ازقوانینی را میدهد که موجب کارکردش بوده اند".(ص15)

فوکوکارخودرابا طرح3پرسش ازفرضیه سرکوب آغازمی کند ودرنهایت به هر3 پاسخ منفی میدهد:

آیا فرضیه سرکوب ازلحاظ تاریخی بدیهی است؟آیا سازوکارهای قدرتی که درجامعه عمل می کند ،ازنوع سرکوب است؟وآیا گسستی تاریخی میان سرکوب وتحلیل انتقادی آن وجود دارد؟

فوکو تمایزی قائل میشود میان سرکوب که همزمان حکم به ناپدید شدن، سکوت وعدم وجود موضوع خود–سکس-میدهد وقانون کیفری-که صرفا اموررابرمبنای قانونی/غیرقانونی طبقه بندی میکند.

اومی گوید که درابتدای سده هفدهم،هنوزنوعی رک گویی وجلوه نمایی بدنها متداول بودامابورژوازی عصرویکتوریایی منجربه حبس سکسوالیته درخانه ومنحصرکردن آن در خانواده زناشویی وکارکردتولید مثل به عنوان قانون وهنجارشد.درنتیجه سکس به عنوان پدیده ای نابهنجارازمکانهایی دیگر بیرون زد:روسپی خانه وبیمارستان روانی که اساس روابط درآنها نه تولید که سود بود.

اما ازمنظرفوکو ازپایان سده 17بدین سو،به" گفتمان درآوردن سکس" نه ازفرآیند محدودیت وسرکوب که ازسازوکارتحریک فزاینده سکسوالیته تبعیت می کند.

برخلاف قرون وسطا که گفتمان حول درونمایه جسم واستغفارمی چرخید،شاهد گسترش و انتشارکانون های گفتمان درقالب شبکه هایی پیچیده هستیم که نه ازطریق کاهش بلکه تکثیر وافزایش سکسوالیته و اشاعه انحرافها عمل می کنند.

این گفتمانها مطابق با سامانه –dispositive (بدین معنا که سکسوالیته نتنها گفتمان،که دم ودستگاه نیزهست) –پیچیده ودارای اثرهای متنوع به سکس پیوند میخورند.

به باورفوکواین حکم که سکس همچون امری رازآمیزبیرون ازگفتمان است ،خود موجدومولد گفتمان است.

یکی ازنمادهای تکنیک های جدید قدرت درسده 18 ظهورجمعیت درپیوند با ثروت ونیروی کاربود. به جای اینکه حکومتها تنها با افراد یا حتا ملتها سروکارداشته باشند،نرخ زادوولد،طول عمر،وضعیت سلامت، الگوی تغذیه وسکونت جمعیتها اهمیت پیدا کرد.

در واقع دیگرما نه با یک گفتمان که با تنوعی ازگفتمان ها درزیست شناسی،جمعیت شناسی، پزشکی،روان شناسی اخلاق مواجه ایم که دیگر نه صرفا درمورد جرائم فجیع که بیشترحول خرده انحرافها وتوهینهای جزئی دورمیزنند.

تا پایان سده 18،3قانون برکردارهای جنسی حاکم بود:شریعت،آیین کشیشی وقانون مدنی که همگی متمرکزبرروابط زناشویی بودند ومواردی همچون لواط یاسکسوالیته کودکان جایگاهی نامعلوم داشتند.

فوکوبه مسئله شدن سکس کودکان پس از این دوره اشاره میکند ومیگویدکه حذف گفتگوها ،منجربه سکوتی ناب دراین مورد نشد بلکه کسان دیگری-مربیان،پزشکان ووالدین-ازدیدگاهی دیگر وبرای رسیدن به نتایج متفاوتی دراین مورد سخن گفتند و اینهمه درقالب استراتژی های کلی در درون یک گفتمان عقلانی،متکثرومفصل بندی شده حول مجموعه ای ازروابط قدرت انجام میگرفت.مثلامعماری وفضای کالجها ی سده 18که قوانین نشستن درکلاس، خوابیدن درخوابگاههاو...همگی ازسکسوالیته سخنمی گفتند.

اوپلی مستقیم را میان آیین کشیشی سده 17وادبیات رسوا-ساد مثلا- ترسیم می کندکه در هردوتاکید برروایت مستقیم وپرازجزییات درباره سکس است.

فوکوسکسوالیته های حاشیه ای و پراکنده-ظهوردون ژوان به عنوان نماد منحرف- را نه ناشی ازآسانگیری قوانین،که برای کنترل بیشتر توسط سازوکارهای مراقبتی ودرمانی وپیوند لذت و قدرت در قالب پزشکی و پورنوگرافی میداند.

فوکو از 2روش تولید سکس در جوامع نام میبرد،جوامعی مانند چین،ژاپن و...که از هنر کامجویی((eroticartبهره مند بودندودرآنها،حقیقت ازخود لذت بیرون می آمد ولذت به منزله ی عمل و تجربه دررابطه ی استاد و مرید تعریف می شد.

درمقابل تمدن غربی،علم جنسی را بکارگرفت تا براساس شکلی ازدانش/قدرت وبابکارگیری تکنیک اعتراف، انسان غربی رابه حیوانی اعترافگربدل کند.

برای انقیادانسان–ساختن سوژه ی انسانی هم به معنا ی فاعل وهم موضوع قدرت-گفتمان سکس همراه بااشاعه گوناگونی جنسی وعنصراعتراف به سامانه سکسوالیته پیوندخورد.

ازمنظرفوکو،پاکدینی مدرن سده 17،به گفتمان درآوردن سکس ازطریق اعتراف را که پیش ازآن به سنت زاهدانه مربوط بود،تبدیل به قاعده ای برای همه کرد.

اعتراف ،آیینی گفتمانی است که درحضوریک مرجع که اعتراف را طلب می کند،انجام می شود.اعتراف برخلاف هنرکامجویی که ازبالا و توسط استاد اعمال می شود از پایین و توسط فرد تولید می شود.

این نوع اعتراف مدرن وعلمی، با پیونداعتراف ومعاینه بالینی،با فرض گرفتن سکس بعنوان علت همه چیزو پدیده ای چند ریختی ومبهم، با پزشکینه کردن اثرهای اعتراف وبهنجارسازی آنها وباروش تاویل واخذ اعتراف برای تولید حقیقت ازلحاظ علمی معتبر،مشخص میشود.

فوکوسعی میکند ازبازنمایی حقوقی-گفتمانی که رابطه ای سلبی ومبتنی برحذف میان قدرت و سکس برقرار می کنند،فاصله بگیردوسازوکارهای ایجابی مولد دانش وقدرت ولذت را مورد بررسی قراردهد.به شکلی تاریخی ازقرون وسطا،حقوق شکل اعمال سلطنت بوده وحتا گفتارهای مخالف هم با ارجاع به گفتارحقوقی سعی درمقابله با سلطنت و اختیارات شاه داشته اند.

اودرترسیم حرکت جامعه مدرن ازدولت به حکومت،ازحقوق به تکنیک،ازقانون به بهنجارسازی وازمجازات به کنترل،معتقد است که نقش امرحقوقی کمترازپیش شده اما بازنمایی ازقدرت درکل،درسیطره ی امرحقوقی باقی مانده وهنوزسرشاه قطع نشده است.

روانکاوی

فوکوبرخلاف روانکاوی،قانون محدود کننده را، برسازنده ی میل نمی داند، چراکه قدرت،به سمت تکنولوژی های پیچیده تر وایجابی تردرباره سکس رفته است.

فوکو جایگاه فروید را نه درافشای نقش سکس ورهایی آن ازسرکوب که درنقطه ای درسامانه سکسوالیته میداند که ازسده 18به بعد،استراتژی های دانش/قدرت ایجاد کرده بودند.

فوکوسامانه سکسوالیته را که با ساختن وتکثیربدن به اقتصاد گره میخورد،درمقابل سامانه وصلت قرارمیدهدکه امرمشروع ونامشروع را تعریف میکند وبه وسیله تولیدمثل وبازتولید روابط به اقتصاد پیوند میخورد.

اوتوجه زیاد به ممنوعیت زنای با محارم را ناشی از تداخل سکسوالیته و نظام وصلت پیشین می داندومعتقد است روانکاوی،درعین جدا کردن سکسوالیته ازخانواده،با تکنیکهای اعتراف و هدایت وجدان،تحلیل رابطه ی والدین وکودکان باعقده ادیپ،پیوند سکسوالیته ونظام وصلت راحفظ کرده است.

قدرت

برای فوکوقدرت،مجموعه ای ازدم ودستگاهها نیست که تابعیت شهروندان رازیرنام یک دولت تعیین کند ونه شیوه ای ازانقیاد که برخلاف خشونت شکل قاعده را دارد و نه نظام بزرگ استیلا که افراد ی برافراد دیگراعمال میکنند بلکه برای او،همه ی اینها شکلهای نهایی قدرتند.قدرت را باید براساس کثرت مناسبات نیرودرک کرد که منجربه وضعیتهای موضعی وناپایدارمیشود.

برای او،روابط قدرت نیت مند ودرعین حال غیرذهنی اند.قدرتی وجود ندارد که بدون مجموعه ای از مقاصد و اهداف اعمال شوداما نتیجه ی انتخاب یا تصمیم سوژه ی منفرد نیزنیست،نه طبقه ی حاکم نه گروههای اداره کننده ی دولت و کنترل کنندگان اقتصاد،هیچیک اداره کننده ی شبکه قدرت نیست.بلکه قدرت به منزله ی استراتژی هاییست که مناسبات نیرودرآنها اعمال می شود وبه شکل نهادینه ،دردستگاههای دولتی وصورت بندیهای قانونی تجلی مییابد.

برای فوکوجنگ وسیاست دو استراتژی متفاوت وقابل تبدیل به هم برای یکپارچه کردن کردن مناسبات ناهمگن و پرتنش نیروهستند.

برای او،گفتمان هم می تواند ابزارونتیجه قدرت باشد وهم مانع و نقطه مقاومت.

هرجا قدرت هست،مقاومت نیزهست ومقاومتها هرگزدرموقعیت بیرونی نسبت به قدرت نیستند بلکه موردی،ممکن ونامحتملند. مناسبات قدرت فقط متناسب با کثرتی ازنقاط مقاومت وجود دارد.

مقاومت دررابطه با قدرت ،صرفا سرحد دیگریست برای رویارویی نقاطی سیال وموقتی. مقاومت باعث گروهبندی های جدید می شود،دربدن وروح افراد رخنه کرده وآنها را قطعه قطعه می کند وبدین گونه برای فوکو،انقلاب امکان پذیراست.

مثلا خودداری ازسخن گفتن درباره لواط ازسویی منجرشدبه سخت گیری مفرط –کیفرآتش در سده 19-واز سوی دیگر آسان گیری قطعا گسترده –محکومیت قضایی نادرویاامکان گردهم آمدن مردان درارتش ودربار.

همچنین ظهورمجموعه ای ازگفتمان ها درروانپزشکی،قضاوت وادبیات درباره ی همجنسخواهی، هم منجربه کنترل اجتماعی بیشتروهم منجربه سخن گفتن وصدایافتن همجنسخواه ودفاع ازمشروعیت وطبیعی بودن اش شد. درنتیجه ازیک سوگفتمان قدرت واز سوی دیگرگفتمان دیگری متضاد باآن وجود ندارد.

از سده 18 به بعد،فوکواز4استراتژی درسامانه دانش-قدرت-لذت نام می برد:

هیستریک شدن بدن زن، درهنگامیکه باروری منظم وتکلیف مادری به زن محول شد،تربیتی کردن و کنترل سکس کودک درمبارزه دائمی علیه استمنا،اجتماعی کردن رفتارهای تولید مثلی از طریق زوج مالتوسی وگره خوردن بهداشت عمومی با خانواده و روان پزشکینه کردن لذت منحرف توسط تحلیل بالینی شکلهای نابهنجارانه غریزه جنسی.

فوکوسکسوالیته را اساسا ازلحاظ تاریخی بورژوایی می داند که درجابجایی وانتقالش، اثرهایی خاص را درهرطبقه تولید می کند.

درواقع تکنولوژیهای سکس دربدو پیدایش نه طبقات فقیریا تحت استثمارونه بزرگسالان و جوانان بلکه باشدت زیاد درموردطبقات اقتصادی ممتازوگروههای سیاسی حاکم و نوجوانان و کودکان و زنان اعمال شدوبعد به سراسرکالبداجتماعی انتشاریافت.

هدف ازاین ریاضت کشی جدید بورژوایی ،نه معطوف به اسارت وبندگی دیگری –فقرا یا کارگران بود-ونه ترس ازمرگ یا مجازات ابدی خود، بلکه درنیازبه خود تایید گری بورژوازی وبرای ساختن بدنی نوین،بدنی طبقاتی واستفاده بیشتراززندگی است.

درحالیکه پیش ازاین اشرافیت ازطریق خون و نیاکان سعی درتمایز طبقاتی خود داشت بورژوازی درنمایش واهمیت دادن به بدن،وراثت و نیامدگانرامدنظرداشت.

تولد bio-power

فوکو از نوعی قدرت جدید سخن میگوید که با قدرت حاکم درگذشته ازاساس متفاوت است.

در حالیکه قدرت حاکم براساس حق اعمال مرگ –حق کشتن یا نکشتن-براتباع خوددرجنگ های خارجی و تهدید داخلی مبتنی بود،درعصرمدرن شاهد تغییرسازوکارقدرت هستیم که بجزحق گرفتن، برتحریک وکنترل برای افزایش وساماندهی نیروها متمرکزاست.

قدرت قدیمی حاکم با نماد مرگ،جایش رامیدهد به اداره ی بدن ها ومدیریت حسابگرانه زندگی درمدارس،پادگانها وکارگاهها ،درلحظه ای که گونه انسان به عنوان مسئله وارد استراتژی های سیاسی جامعه شد.

به باورفوکوامروزه اصل استراتژیک میان دولتها نه دفاع ازهستی حقوقی حاکمیت، که مدیریت هستی زیست شناختی جمعیتهاست.

قدرت روبه زندگی((power over life نه به کاراندازی مرگ که وظیفه ی تدبیرزندگی را برعهده دارد ونیازمند سازوکارهای پیوسته و اصلاحیست.چه،مرگ محدوده قدرت است،لحظه ای که ازقدرت می گریزد.بدین ترتیب فوکومسئله شدن خودکشی وتجلی آن درجامعه شناسی راهم دراین راستا توضیح میدهد.

قدرت اداره کننده زندگی در2شکل بدن را تحت محاصره خود درمیاورد:

بافرض گرفتن بدن به منزله یک ماشین متمرکزوافزایش قابلیت و فایده مندی ورام بودنش وادغام آن، که دررابطه با جنبه انضباطی قدرت قرار میگرد.

بازیست-سیاست((bio-politicجمعیت که مرتبط با فرایندهای زیست شناختی بدن مانند تولید مثل،تولد،مرگ وطول عمراست.

ازسده19این 2تکنیک نه صرفا در سطح گفتمانی-نظری، که درقالب آرایش های عینی شکل دهنده ی تکنولوژی های عظیم قدرت،درسامانه سکسوالیته پیوند خورده اند.

فوکوزیست-قدرت را عنصری ضروری درتکوین سرمایه داری میداند که بابه حداکثررسانی نیروها وقابلیت های زندگی درعین انقیاد آنها وبا کمترشدن فجایع، قحطی وبیماری ها،واقعیت حیات رادرحوزه ی کنترل دانش ودخالت قدرت قرارمیدهد.قانون هم رفته رفته، به منزله ی یک هنجار حساب شدوباادغام نهاد قضایی درسلسله ای ازدستگاهها ی پزشکی واداری جامعه ی بهنجارساز شکل گرفت.

فوکو خود در کتاب در پاسخ انتقادهایی که اورابه ادغام سکس جسمانی درچیزی نامعلوم به نام سکسوالیته متهم میکنند،میگوید که اساسا هدف اونشان دادن چگونگی پیوند بدن باامرزیست شناختی وتاریخی است، نه بازگفتن تاریخ ذهنیتها که ترسیم تاریخ بدنهاست.

نشان دادن این امر که چگونه سکس خط تماسی میان سکسوالیته وعلوم زیست شناختی شد.

نشان دادن اینکه چگونه سکسوالیته،سکس را برای عملکردش تولیدکرد ومیل به کشف و دستیابی به آن،صورتبندی آن درقالب حقیقت وبیان گفتمانی آن راایجاد کرد.