۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

اتوبوسی به نام هوس

بدن های در هم لولیده، گرما و بوی عرق،ازدحام آدم هایی که عموما از میله های دراز اتوبوس آویزانند.

اشیایی نسبتا طولانی با میله ها و صفحه های ِآهنی متصل به شیشه ها،عمدتا تولیدشده توسط ایران وچین که در رگ ها ی شهرمان به کندی جاریند.

مکان هایی که بیش و پیش از هر چیز،ازهمان ابتدای پا گذاردن بر پله هایشان، در کار تفکیک و جداسازی زنان و مردان و ادغام نرها و ماده ها در مکان جدید هستند.

تفکیکی که از اوایل دهه ی هفتاد آغاز شده و با این شدت و حدت در دیگر وسایل نقلیه ی عمومی-مترو،تاکسی- دیده نمی شود.

صورت های این تفکیک عمدتا در دو شکل اتوبوس های بین شهری-نرها جلو ، ماده ها عقب- و بی آر تی-ماده ها جلو و نرهاعقب- خود نمایی می کنند.مادگان در لفافه ای از چادر یا مانتوهای بلند و کوتاه، ظاهرا معذب از خیره شدن و چشم چرانی نرهایند ونرهایی که بیش از ماده ها در فضای اختصاص داده شده بهشان، احساس تنگی و فشردگی می کنند،به اعضا و جوارح مادگان خیره می مانند.

این ناراحتیها و توجهات پس از آن که در بی آر تی ها ،احتمالا برای توجه و احترام به مقام شامخ زن و مادر ،جایگاه نر و ماده بالعکس شده کمتر که هیچ ،بیشتر هم شده است. در مدل جدید و سریع بی آر تی ،ماده ها به جلو نقل مکان کرده اند و نرها که عملا مجبورند مستقیما به جلوی اتوبوس نگاه کنند، می توانند از شهوت رانی وهوس رانیِ چشم چرانی حظی ببرند.

مادگان محجبه و نیمه محجبه هم می توانند از این امر خشنود باشند که در کشوری با ایده ی جدا سازی همه جانبه ودر تمام سطوح وسنگرها،اتفاقا بیش از دیگر مکان های مختلط ویا نیمه مختلط ، در معرض چشم چرانی اند.

۳ نظر:

بهرنگ صدیقی گفت...

چه اوضاعی. در به در به دنبال فرصت چشم چرانی. چشم هایی که از لابلای مرزهای آشکار و ناآشکار دوخته می شود به بدن هایی پیچیده در انبوهی لفاف. و چه خیالات و اوهامی که در فضای اتوبوس به پرواز در نمی آید.
به نظرم زنانی که در معرض چنین چشم چرانی هایی قرار دارند مصداق دقیقی از بدن های لخت اند در قبال رژیم قدرت.

ممنون. خیلی خوب بود.

سیما گفت...

راستش من به عنوانِ یک ماده، هیچ جا هم که با این جداسازی موافق نباشم، تو اتوبوس ها هستم! بودن در معرض چشم چرانی همیشه هست (البته نه به این معنا که عادی شده باشه) اما لمس شدنِ بدنت توسطِ یک مهاجم یا متجاوز حسِ به مراتب چندش آورتری یه! بسیار بیشتر!

فاطمه جناب اصفهاني گفت...

يك طوري نوشته ايد نر و ماده آدم ياد مستندهاي حيات وحش مي افتد. چقدر صريح سلاخي مي كنيد!