۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

In movement در مغاکِ طبقه ی متوسط ایرانی یا

"هر آنچه می خواستید درباره ی جنبش های عربی بدانید اما جرات پرسیدنش را از طبقه ی متوسط نداشته اید!"


1.در جنبش های اخیر درکشورهای خاورمیانه- مصر،تونس ،لیبی،یمن و... ،و با وجود تفاوتهایی خاص ، ما شاهد گره خوردن و پیوند عوامل گوناگونی چون فشار اقتصادی،آمار 40% زیر خط فقروبیکاریِ گسترده، استبداد مطلقه ی سیاسی ، حضورِجمعیت بالای جوانِ خواهان مشارکت در تصمیم گیری های سیاسی و... بوده ایم .این امر منجر به این نتیجه شده که جز طبقات بسیار فرودست اقتصادی(لمپن پرولتاریا) یا طبقات و گروه های بسیار بالا به لحاظ اقتصادی و اجتماعی (که عموما در حاکمیت سیاسی نیز سهیم بوده اند) ،باقی گروه ها و طبقات در میان مردم – طبقه متوسط ،کارگران،زنان،احزاب سیاسی ،جوانان- همگی در خواست تغییر بنیادیِ وضعیت سهیم شوند و با ایستادگی تام وتمام و شبانه - روز در خیابان و دادن هزینه های زیاد وشکل دادن به اعتصاب های سراسری، به واقع تا حدود زیاد و به شکلی سریع، به" نتیجه" ی دلخواه برسند.

2.اما در وضعیتِ اینجایی و اکنونی ما در طول دوره ی زمانی حدودا 2 ساله ی جنبش سبز، بار اصلی ِمبارزه بر دوش طبقه ی متوسط بوده است.این طبقه در نبود و حذف احزاب سیاسی توانسته با استراتژی ها و تاکتیک های خاص خود- تظاهرات سکوت،آمدن های مناسبتی به خیابان ، حضور و فعالیت در حیطه ی فضای مجازی جنبش را به شکلی مسالمت آمیزامتداد دهد و تا حدودی نیز به درون جامعه و دیگر گروه ها و طبقات ببرد. اما به دلایلی – مانند سرکوب و خشونت بسیارزیاد حکومت ،درآمد های نفتی هنگفت دولتی که خود عامل مهمی در تجهیز و سازمان دهی نیروهای سرکوب بوده، سانسور وکنترل گسترده و متمرکز رسانه هایی چون موبایل،ماهواره، اینترنت درعین دراختیار نداشتن رسانه ی سراسری و قدرتمندی چون صدا - و سیما در شکل دهی اذهان توده ها توسط حکومت و...- درایجاد رابطه ای ارگانیک و ساختاری با دیگر گروهها و طبقات در شکل دهی یک مفصل بندی تمام عیار میان مطالبات متکثر ،ناتوان بوده است.

طبقه ای که در طول مبارزه در وهله های خاصی چون 25 بهمن و 1 اسفند و... در تلاش بوده تا از طبقه ای در خود و گروهی خاص با منافع جزئی، به "مردم" و امر کلی بدل شود، اما به رغم فداکاری ها و خطر کردن ها ودادن هزینه های گوناگون، همین منافع و موقعیت ساختاری اش در صورت بندی اجتماعیِ اکنونِ ایران،به صورت مانعی در سر راهش قرارگرفته تا بتواند بواقع " بیش از این خطر کند". تا خواست و اراده ی خود را به دیگر طبقات و گروهها تسری بخشد . تاخود را به گونه ای به حکومت تحمیل کند که وجود این اراده وخواست همگانی و هویتِ کلی اش را باز بشناسد .

طبقه ای که "سوژه های انقلابی "اش در مغاک ِتناقض های ساختاری ِ طبقه ی خود گرفتار آمده اند. دانشجویانی که در فردای روز مبارزه ، درگیر کلاس و درس و ارائه ی پروپوزالند یا به فکر گرفتن ویزای تحصیلی و ادامه تحصیل در خارج، کارمندانی که درگیر ادامه ی ملال آورِکار و خانواده و زندگی روزمره اند، پدر و مادرهایی که شرمسار از نقششان در انقلاب 57 وگرفتارکردن نسل بعدی ،همآره برای آینده ی مبهم فرزندانشان نگرانند . هویتِ سوژه های این طبقه این روزها، با محافظه کاری و ترس فزآینده ، بافکر کردن به مهاجرت و فرار از وضعیت اکنونی شان ،اینهمان شده است.

3.اما آیا برغم این شرایط ، بدون پیوند و مفصل بندی میان مطالبات و خواسته های متکثر کارگران، زنان و گروهها و طبقات فرودست،بدون استراتژی های مبارزاتی ای چون اعتصاب صنفی و سراسری، می توان به تغییری اساسی، به انقلاب – مشابه وضعیت های اخیر کشور های عربی - فکر کرد؟

آیا مسئله ی مفصل بندی میان مطالبات و خواست های گروههای گوناگون و شرایط ِ پدید آمده از پی آن ، با گذر زمان و فشرده تر شدن فضا- بسته تر شدن فضای سیاسی برای احزاب و فعالین سیاسی،افزایش روزافزون فشار اقتصادی با متحقق شدن نتایج و پیامدهای برداشتن یارانه ها ی دولتی برای طبقه متوسط و به ویژه طبقات فرودست تر به لحاظ اقتصادی، محدود تر شدن آزادی های اجتماعی برای جوانان و زنان ،فشار بیشتر برروی حوزه ی فرهنگ و آکادمی برای دانشجویان،اساتید ،روشنفکران،روزنامه نگاران و...- حل و منحل خواهد شد؟


۱ نظر:

بهرنگ صدیقی گفت...

ممنون
اینهمه پرسش؟ جالبه که با این حال برخی می گویند "اساسا ما ملتی هستیم که پرسش نداریم؟!!". عجیب تر اینه که پاسخ اینهمه پرسش در نظر من یک کلمه است: "بله". البته با این توضیح که چندان به این تغییراتی که در پی این "بله" می آیند خوشبین نیستم.