۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

Reflection!

...اما با این همه آن چیزی که بیش از هر چیز آزارت می دهد، این اشتهای سیری ناپذیر و این میل و شهوت زیاد آدم ها در جهت شبیه کردن و هم شکل کردن دیگران با (خود) است.
آن هم (خود)ی که آن چنان در درگیری های روزمره و در وضعیت اینجا و اکنونی این چنانی ، چند پاره و درب و داغون شده که انگاری در نهایت تنها چیزی که از همه چیز بر جای می ماند ، ویرانه ای به جا مانده از آدم ها-(خود) و دیگران- ، چیزها و امور است

۴ نظر:

satva گفت...

و جانب هراس آور زندگی در دنیای امروز این است که هر کس برای کارهایش توجیهی دارد..

سیما گفت...

من بیشتر متفاوت نشان دادنِ خود از دیگری می بینم!

رضا گفت...

تصور وجود ویرانه ای از آدمها چیزها و امور مستلزم این پیش فرض متوهمانه است که پیش از ویرانه ، چیزی وجود داشته است. چیزی که به نظر در مقابل ویرانه قرار می گیرد و آن چیز احتمالا توهم یک کل منسجم و یا در بهترین حالت یک وضعیت به هم پیوسته ی منظم است. من با تو مخالفم چون تنها چیزی که وجود دارد همان واویلای بیشکل خود و دیگران بیش نیست.

قرنطینه گفت...

بلاگت را پربار یافتم دوست من... پایدار باشی.