گیدنز معتقد است که هر چیزی در زندگی اجتماعی در یک کردار یا پراکسیس اجتماعی بوجود می آید.
اما تاکید گیدنز روی کرداربه 2 دلیل عمده است:
1-تغییر پذیری رویدادهای اجتماعی که منجر به دوره های تاریخی و شیوه های گوناگون رویه های اجتماعی می شود.
2-عدم توانایی کنترل پیامد های گوناگون رویه اجتماعی که منجر به امکان نو آوری و نتایج محاسبه نشده می شود.
نظریه گیدنز در باب ساخت یابی را می توان به این گونه مطرح کرد که :
عاملان اجتماعی در زمان و مکان ،آیین ها و اعمال بازتولید شده را بارها انجام می دهند تا این که این الگو،خود به عنوان ویژگی و خصوصیت بدیهی زندگی اجتماعی در می آید.
گروههای اجتماعی نیز به واسطه ی روال های بازتولید شده ساختمند می شوند.
برای گیدنز انگیزه(فروید ) معنا(وبر و گیرتس)، سود(نظریه انتخاب عقلانی) ، ویژگی عامل اجتماعی نیست
بلکه او عامل را را در 3 وجه :
1- خودآگاهی گفتمانی(discursive))
2- خودآگاهی عملی که رو به قواعد دارد ودر زندگی روزمره جریان دارد.
3- ناخودآگاه
تعریف می کند و آگاهی عملی وزنه ی تئوریک مهمی برای او محسوب می شود.
آگاهی گفتمانی و ناخودآگاه از منظر گیدنز معولا به ندرت یا در مواقعی که امنیت وجودی (ontological security) عامل به مخاطره می افتد ، به کار می افتد.
به این موارد در مدل قشر بندی کنش گیدنز ، پیامد های ناخواسته کنش که به شکلی نظام مند در فرآیند بازتولید نهاد ها نقش دارند راهم بایداضافه کرد.
دیالکتیک کنترل
گیدنز می گوید کردار در دنیای خارج و منسبات اجتماعی می شود ، در نتیجه ما در کلیه مناسبات انسانی وجود قدرت را شاهد خواهیم بود.
ساختار
اما ساختار ها برای گیدنز تنها در لحظات ساخت نظامها در زمان-فضا وجود دارند .
در اینجا نظام اجتماعی به کردارهای اجتماعی بازتولید شده اشاره دارد و در واقع ساختارها در نظام اجتماعی خود را نشان می دهند.
۱۳۸۸ آبان ۱۹, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
هربار خواستم نظری بگذارم نشد. باز هم سعی می کنم
ارسال یک نظر