۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

نگاهی به جامعه شناسی معاصر5

5.پسامدرنیسم

الف

لیوتار ،وضعیت پست مدرن را انحلال ونابودی کلان روایت ها- مسیحیت،مارکسیسم و...- می داند( وجالب آنکه خود این روایت لیوتاراز انحلال کلان روایت ها به شکلی پارادوکسیکال تبدیل به نوعی روایت اعظم در زمانه ی پست مدرن می شود،همان نکته ای که ویلیام راش در توصیفش از فلسفه ی لیوتار، این پارادوکس یا تناقض منطقی را به شکلی درخشان نشان داده: فلسفه لیوتار همچون قایقی در میان جزیره های منفصل بازیهای زبانی مختلف و گفتارها ی گوناگون علوم اجتماعی حرکت می کند ودر نهایت ، در جایگاهی فرا گفتاری ،خود دچار داوری وتجویز میان این گفتارها - کل فلسفه او در واقع تلاش برای دوری ازاین امر بود- می شود ).

جیمسن پسا مدرنیسم را به عنوان منطق فرهنگی سرمایه داری متاخرنامگذاری می کند که به نوعی ترجمه ی تحت الفظی دگرگونی وضعیت اقصادی-در قالب کم اهمیت شدن کار تولیدی در کارخانه واهمیت اطلاعات و...- است

هابرماس اما در مخالفت با مفهوم پست مدرنیسم و ملقب کردن نظریه پردازان آن به عنوان محافظه کاران جوان-باتای،فوکو،دریداو...-از پروژه ی ناتمام مدرنیته در قالب دفاع از زیست جهان(life word) در مقابل فرآیند تخصصی شدن فزآینده و بسط پروژه روشنگری به عرصه ها ی اخلاق و علم و هنردفاع می کند.

از منظر او تجربه ها ی تاکنون موجود -برای مثال هنرسورئالیستی -ناکافی و تنهامعطوف به حوزه ی هنر بوده اند و بر خلاف نیت اولیه به نتیجه ی عکس-تخصصی شدن بیشتر و نخبه گرایی در هنر- منجر شده اند.

ب

برای گیدنز ، بیش از هر چیز گسستهای رخ داده در جوامع را باید ناشی از خود فرآیند روشنگری اندیشه ی مدرن در نتیجه ی از میان رفتن بقا یا ی دیدگاه های سنتی و مشیتی ((providential دانست .- زمینه ی مذهبی روشنگری و فرهنگ غربی که بر فرجام شناسی و دستیابی به رحمت ایزدی و مشیت الهی مبتنی است و در شکل مدرنش ،هواداری از خرد نامحدود جایگزین مشبت الهی می شود.

در نتیجه از منظر او ما به فراسوی مدرنیته گام بر نداشته ایم بلکه درست در مرحله ی تشدید مدرنیته به سر می بریم.

گیدنز ارجاع به مفهوم پسا مدرنیته را اشتبا هی می داند که ناشی از عدم شناخت درست ماهیت و دلالتهای روشنگری است.

او با تفسیر مبتنی بر انقطاع (discontinuity ) که آن را ویژگی و پیامد مدرنیته میداند،مدرنیته را صرفا یک تمدن مانند تمدنهای دیگر نمی داند بلکه افول چیرگی تمدن غرب بر دیگر نقاط جهان را نه ناشی از کاهش نفوذ نهادهایی که نخستین بار در غرب به وجود آمده اند، بلکه برعکس ،نتیجه ی گسترش جهانی این نهاد ها می داند.نتیجه ای که تحت عنوان جهانی شدن در نظریه ی اجتماعی شناخته شده است.

بنابراین ما هنوز در جهان اجتماعی پسا مدرن زندگی نمی کنیم بلکه جلوه های محدودی از سبک های زندگی و صورت های سازمان اجتماعی را مشاهده می کنیم که با صورت های زاییده ی نهادهای مدرن متفاوتند.

او آشکارترین ویژگی های تشدید مدرنیته را انحلال تکامل گرایی در نظریه های اجتماعی،محو فرجام شناسی تاریخی،پذیرش بازاندیشی تمام عیارو از بین رفتن جایگاه ممتاز غرب می داند.

او در تحلیل مفهوم آنچه که خود آن را مدرنیته بنیادی می داند و مقایسه آن با مفاهیم پسا مدرنیته-که بر انحلال هرگونه معرفت شناسی،خالی شدن زندگی روزمره توسط نظام های انتزاعی،پایان اصول اخلاقی عام و... تاکید می کند- تمایزات زیر را قائل می شود:

مدرنیته ی بنیادی، قادر به تشخیص تحولات نهادی که منجر به حس چند پارگی و پراکندگی شده اند، می باشد.

مدرنیته شدید به عنوان شرایطی است که در آن پراکندگی با گرایشهای عمیق به یکپارچگی جهانی پیوستگی دیالیکتیکی دارد.

مدرنیته فرایندهای خود شناسی باز اندیشانه را امکان پذیر ساخته است.

دیالیکتیک ناتوانی و توانایی را هم در تجربه و هم در کنش روزمره، باید تحلیل شود.

زندگی روزانه را باید به عنوان مجموعه ی فعالی از واکنشها در برابر نظامهای انتزاعی در نظر گرفت .همچنین فعالیت هماهنگ سیاسی در سطح جهانی و محلی هم امکان پذیر و و هم ضروری است.

گیدنز برخطرها و نگرانیهای موجود درجهان مدرن،همچون نگرانیهای بوم شناختی،پیدایش دولتهای توتالیترتوسعه ی قدرت نظامی و هسته ای اشاره می کند.ا

و اعتقاد دارد جامعه شناسی باید به ویژگی هایی همچون تشخیص و بازشناسی نهادی مدرنیته،رشد صنعتگرایی و جهانی شدن و ویژگی های مدرنیته تمرکز کندو تعریفی جدید از جامعه ارائه دهد.

او ازویژگی های مدرنیته تهی شدگی زمان به تبع تهی شدگی مکان-که خود ناشی از جدایی مکان((placeاز محل(-(space محیط مادی و جغرافیایی مشخص وحضور افراد- است ،می داند،که منجر به از جا کندگی (disembedment ) افراد و رهایی از قیدهای محلی و مبتنی بر عادت می شود.

او مفاهیم اعتماد(trust ) و اطمینان و همچنین مخاطره((risk وخطر( (dangerرا از هم متمایزمی کند.

مفهوم مخاطره به این امر ارجاع دارد که تصمیمها وعملکردهای ما منجر به پیامدهای پیش بینی نشده شود.اعتماد بدین معنی است که برخلاف اطمینان ،فرد باید بخشی از بار سرزنش به خاطر اعتماد به فرد یا نظام را خود به عهده بگیرد.

اعتماد اساسا نه به مخاطره که به بلکه به احتمال و به مسئله غیبت در زمان و مکان وابسته است.

منابع:

یورگن هابرماس/هولاب/بشیریه/نی

فردریک جیمسن/رابرتس/ولی زاده/نی

در جستجوی مجمع الجزایر لیوتار/راش / فرهادپور/ارغنون17

پیامدهای مدرنیت /گیدنز/ثلاثی/مرکز

هیچ نظری موجود نیست: