۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

نگاهی به جامعه شناسی معاصر


1.بوردیو



الف

بوردیو با وام گیری اصطلاح سرمایه ازمارکس و بسط آن به حوزه هایی غیر از اقتصاد ،همچون مارکس اعتقاد دارد که سرمایه نه یک شی (یا ذخیره و منبع) بلکه مجموعه ای از روابط است و این روابط تحت تاثیر نابرابری های اجتماعی و سلطه قرار دارند. اما بر خلاف مارکس سرمایه را بجز منافع مادی ،همبسته با منافع نمادین ،اجتماعی و شناختی نیز می داند. از نظر بوردیو سرمایه هر گونه منبع و سرچشمه در عرصه های گوناگون اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهره مندی از منافع خاص موجود در آن عرصه ،موثر واقع می شود .
بوردیو از 3 نوع سرمایه سخن میگوید:
1. سرمایه ی اقتصادی ،شامل انواع دارایی مالی و مادی مثل مالکیت خصوصی یا عمومی
2. سرمایه ی فرهنگی شامل خصوصیات فکری ،تربیتی و اموزشی و کالاها و مهارت های فرهنگی
3. سرمایه ی اجتماعی شامل عضویت در گروه های اجتماعی یا خانوادگی و خویشاوندی

بوردیو علاوه بر این سرمایه ها از نوع دیگری از سرمایه تحت عنوان سرمایه نمادین نام می برد که شامل شهرت ،آوازه و به طور کلی خصوصیات اخلاقی است.در واقع سرمایه نمادین ،سرمایه ی فرهنگی ای است که بعد نهادی پیدا می کند.
این سرمایه ها در جوامع مدرن با هم مرتبط و همچنین تبدیل پذیرند.مثلا سرمایه ی فرهنگی نوعا به سرمایه اقتصادی باز می گردد و یا سرمایه نمادین به سرمایه ی اقتصادی تبدیل می شود.برای مثال شهرت و محبوبیت یک نویسنده منجر به افزایش ارزش مالی آثارش می شود.انواع سرمایه های اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی هم در هنگام تعریف و تمایزگذاری اعضای جامعه ،به سرمایه ی نمادین تبدیل می شوند.
سرمایه نمادین ، بنا به ماهیت اجتماعی اش به چیزی اطلاق می شود که مردم به درست یا نادرست،آن را سرمایه به حساب می آورند مانند شهرت یا خرافات.
می توان انواع کلی سرمایه را به انواع خرد تر همچن سرمایه ی دولتی ،سرمایه مذهبی،سرمایه ادبی و هنری و... گسترش داد.
در دستگاه نظری بوردیو ،سرمایه می تواند صفر یا منفی نیز باشد .به این ترتیب که نداشتن سرمایه در عرصه اجتماعی بر نقطه صفر نمودار سرمایه منطبق است و سرمایه ی منفی دلالت بر شرایطی دارد که کنشگر باید سعی کند تا به نقطه ی صفر باز گردد.
مثلا بد نامی یا سوء شهرت باعث منفی شدن سرمایه نمادین کنشگر می شود. همچنین بدهکار بودن کنشگر دلالت بر منفی بودن سرمایه اقتصادی او دارد.

هنگامی که شکل های مختلف سرمایه وجود دارد ،مجموع سرمایه ای که هر شخص به آن دسترسی دارد می تواند ترکیب بندی مختلفی داشته باشد.این ترکیب بندی می تواند متقارن یا نامتقارن باشد. برای مثال ،در تخصص هایی که همزمان سرمایه اقتصادی و فرهنگی بالایی طلب می کنند - افراد در ارتباط با جنبه های غیر رسمی فرهنگ- ترکیب کلی سرمایه متقارن و برای گروههایی مانند استادان دانشگاه- با سرمایه فرهنگی بیشتر از سرمایه اقتصادی -این ترکیب بندی نامتقارن است.


سرمایه ها اساسا اکتسابی هستند و نباید آنها را به عنوان یک ویژگی طبیعی قلمداد کرد.
در نتیجه موقعیت کنشگران در فضای اجتماعی قابلیت تغییر پذیری و جابجایی پیدا می کند.
بوردیو بر همین مبنا با استفاده از اصطلاح مسیر زندگی (trajectory)-که ازعلم فیزیک وام گرفته- ، تغییر موقعیت های کنشگران در میدان های مختلف را با توجه به کم و کیف سرمایه آن ها در مراحل مختلف حیات شان در یک میدان خاص، مسیر یابی می کند.
ب

دستگاه نظری بوردیو بر اساس تمایز های ایجاد شده در عرصه های مختلف جامعه مدرن میدان های متمایز و نسبتا مستقلی را تعریف می کند که اساس استقلالشان در نوع سرمایه ای ست که در هر میدان اهمیت دارد و با تنوع و تمایز سرمایه ها ،میدان ها نیز افزایش می یابند.
در رویکرد رابطه گرای( (relationalبوردیو میدان ها شامل موقعیت(position )هایی هستند که در نسبت با هم تعریف می شوند.
مفهوم موقعیت بیشتر واجد خصلتی عینی و ساختاری است و دلالت بر مقام وجایگاه هر یک از عوامل متعلق به میدان های گوناگون است. برای مثال شاعری همچون مالارمه در فرانسه قرن 19 دارای موقعیت خاص خود در بخش هنر ناب در میدان تولید فرهنگی است .
موقعیت در میدان همان نقطه ای است که منش(habitus) را به میدان وصل می کند.
به همین ترتیب منش را هم می توان مجموعه ای از خلق و خو ها یا موضع گیری ها (disposition) که بیشتر جنبه ی ذهنی و کاملا اکتسابی دارد به حساب آورد.
برای مثال خلق وخو یا موضع گیری مالارمه با موضع گیری آرتور رمبو که او هم به بخش هنر ناب تعلق دارد کاملا متمایزاست.
موضع و جایگاه (position ) و موضع گیری یا خلق و خو (disposition) ،هر دومحصول فرآیند تاریخی ند و در نسبت با هم ،بر همدیگر تاثیر متقابل می گذارند.


میدان ها قلمرو منازعه بر سر منابع ارزشمند یا همان سرمایه ها هستند.امر کمیاب در هر میدان ،سرمایه آن میدان را تعریف می کند.
میدان ها فضای ساخت مند شامل موقعیت های مسلط و تحت سلطه بر اساس مقدار و نوع سرمایه هستند.همچنین میدان ها به کنشگران خود شکل های خاص منازعه را تحمیل می کنند.
میدان ها از استقلال نسبی در برابر محیط خارجی برخور دارند. هر میدان از اصول مشترک یا قانون اساسی خاص خود شکل می گیرد و به رغم اختلاف نظر سنت گرایان و دگر اندیشان درمورد نحوه کنترل میدان، حفظ کلیت و مرزهای هر میدان- با تکیه بر مجموعه اشتراکات و آیین های حاکم و مسلط ( - (doxaاز سوی همه ی کنشگران پذیرفته می شود و طرفین منازعه با پذیرش قواعد بازی (illusion) ، بر سر نظام توزیع سرمایه رقابت می کنند.
میدان طبقات اجتماعی گسترده ترین میدانی است که کنشگران در آن زندگی می کنند.برای بوردیو- با توجه به ساختار اجتماعی جوامع غربی به ویژه فرانسه- سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی نقش بسیار مهمی در شکل دهی ساختار فضایی این میدان دارند.جایگاه کنشگران اجتماعی در میدان نیز به طور کلی بر اساس دو بعد سرمایه ترکیبی(مجموع سرمایه های اقتصادی و فرهنگی )وسهم هر نوع سرمایه برای کنشگران تعیین می شود.

میدان قدرت اما مهمترین میدان برای بوردیو است .میدان قدرت در قالب روابط نیرویی بین موقعیت های اجتماعی عمل می کند و منجر به سرمایه ای می شود که توانایی منازعه بر سر انحصار قدرت یا تعریف اشکال مشروع قدرت را برای دارندگانش فراهم می کند.
میدان قدرت را با دو ویژگی زیر می توان مشخص کرد:
1. میدان قدرت به منزله ی نوعی فرا میدان ( meta field) اصل سازمان دهنده ی تمایز و منازعه در همه ی میدان هاست.
این اصل دلالت بر این امر دارد که میان میدان های اجتماعی رابطه ی ساختاری وجود دارد ومیدان های مختلف ،نوعی هم آوایی یا هم نوایی(homology) با مرکزیت میدان قدرت دارند.
ساختار منازعه در میدانهای اجتماعی مختلف هم با ساختاردو قطبی میدان قدرت همنوایی یا هومولوژی دارد. این دو قطب در برگیرنده ی 2 اصل سلسله مراتبی و در رقابت با یکدیگر درساختار میدان قدرت است :
اصل سلسله مراتبی مسلط(dominant ) که دلالت بر چگونگی توزیع سرمایه اقتصادی دارد واصل سلسله مراتبی تحت سلطه((dominated که مربوط به چگونگی توزیع سرمایه فرهنگی است.
تقابل میان سرمایه های اقتصادی و فرهنگی ،ساختار میدان قدرت را شکل می دهد.در نتیجه ی همنوایی ساختاری در همه میدان ها،یک قطب به لحاظ اقتصادی مسلط و به لحاظ فرهنگی تحت سلطه، در مقابل قطب دیگر به لحاظ اقتصادی تحت سلطه و به لحاظ فرهنگی مسلط تشکیل می شود. به عنوان مثال در میدان اقتصادی و بازار، حالت اول و درمیدان ادبیات و هنر حالت دوم دیده می شود.
2. میدان قدرت ،طبقه ی اجتماعی مسلط( (dominant را ایجاد می کند.
به دلیل اینکه طبقه اجتماعی مسلط ،از سرمایه کل مثبت(مجموع انواع سرمایه های اقتصادی و فرهنگی و...) برخوردار است ، دربخش بالایی میدان طبقات اجتماعی درمیدان قدرت قرار می گیرند.
در واقع ،میدان قدرت فضای بازی ای ست که دارندگان سرمایه های مختلف ،به ویژه برای اعمال قدرت بر دولت درون آن به نبرد می پردازند.در میدان قدرت مهمترین سرمایه ، سرمایه دولتی است.این سرمایه همچون نوعی فرا سرمایه عمل می کند و بر دیگر اشکال سرمایه و تبدیل پذیری آنها تاثیرگزار است.
منشا همه منازعات در هر میدان بر سر تعریف قاعده و تصاحب سرمایه آن میدان است و خود این منازعات بنا بر اصل همنوایی ساختاری و کارکردی، با توجه به منازعات میدان های دیگر و مهمتر از همه میدان قدرت تنظیم می شوند.

اصل همنوایی ،منازعه در میدان های مختلف را تقویت می کندومنجربه بازتولید (reproduction) الگوهای سلسله مراتبی و منازعه از یک میدان به میدان دیگر می شود.

چگونگی بازتولید قدرت با توجه به نوع سرمایه ها نیز متفاوت است. مثلا انتقال سرمایه اقتصادی از همه ساده تر است و معمو لا از طریق ارث انجام می شود.
در حالی که انتقال سرمایه فرهنگی دشوارتر است و باید خیلی زود از طریق اجتماعی شدن در خانواده آغاز شود و با آموزش فرهنگی فرزندان-رفتن به موزه ها و کتابخانه هاو...- شکل گیرد .

پ

1. با توجه به وضعیت تاریخی و اجتماعی ایران و حضور عنصر و نهاد دین - چه پیش و چه پس از اسلام- در فضای اجتماعی ،بدیهی ست که علاوه بر سرمایه های اقتصادی و فرهنگی وسیاسی و ... ، سرمایه ی دینی ومیدان دینی را هم باید در تحلیل کردارها و پدیده های اجتماعی در ایران اضافه کرد.
این امر اما، با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوره ی مدرن –پس از انقلاب مشروطه- و به ویژه تاریخ 30 ساله ی پیدایش جمهوری اسلامی و دگرگونی ها وتغییرات ژرف اجتماعی در بعد از انقلاب 57 پیچیدگی های خود را نیز به همراه دارد.

2.رواج دین های متاخر یا معنویت ها وعرفانهای جدید و همچنین خصوصی شدن و فردی شدن تجربه ی دینی ازاسلام خصوصا در میان جوانان که منجر به عمل به تنها بعضی از شعائر و مناسک اسلامی به شکلی انتخابی می شود ، را می توان به عنوان میدان دینی نسبتا مستقلی-نسبت به میدان دین رسمی/ حکومتی- در نظر گرفت.

3.با توجه به این که امر کمیاب((at lack در هر میدان ،سرمایه آن میدان را تعریف می کند،
حکومت درتعریف امر مذهبی و سرمایه دینی به عنوان قاعده یا قانون اساسی میدان دین ، نقشی تقریبا انحصاری بازی می کند. ولایت فقیه به عنوان سخنگووتجلی نهادی امر دینی در ایران معاصر، به نظر می رسد که موفق به تمایز زدایی (de- differention) از عرصه های دینی- سیاسی-فرهنگی شده است(نظامی سنتی،مدرن و یا پست مدرن؟!)


4.به نظر می رسد که در قطب بندی و تقاطع سرمایه دینی با سرمایه های فرهنگی ،اقتصادی و سیاسی، با تداخل و تمایززدایی میان سرمایه دینی و سرمایه دولتی-سیاسی و در نتیجه میدان دین و میدان قدرت مواجه هستیم. حذف مراجع شیعه منتقد از سپهر عمومی ، اعمال فشاربر نیروهای مذهبی دگراندیش ،تخریب مکان های عبادی و مساجد ادیان و مذاهب دیگربه همراه اخراج اساتید معتقد و مذهبی اما منتقد، از همین تداخل شدید میدان دین با میدان سیاست ، دولت و قدرت حکایت دارد.


5.شاید در رابطه ی سرمایه فرهنگی و اقتصادی -با دقت ای کم البته! - بتوانیم رابطه ی عکس این دو سرمایه را برای مثال برای یک معلم یا یک بازاری در میدان آموزش و پرورش یا بازار، مشابه تحلیل بوردیو در فرانسه دهه 70 برقرار کنیم.
مثلا یک معلم ،سرمایه فرهنگی نسبتا بالا و سرمایه اقتصادی کمی دارد و یک بازاری سرمایه اقتصادی بالا و سرمایه ی فرهنگی پایین . در نتیجه ترکیب و حجم کلی سرمایه ی بازاری بیش از معلم است و در نسبت با او در جایگاه مسلط قرار می گیرد .

البته از این امرهم می گذریم که خود فرهنگ و امر فرهنگی –در نسبت با اسلام/غرب،امرسنتی/ امر مدرن و عرف و شرع و قانون- در جامعه ی ما چگونه باید تعریف شود.( مشکلی که ظاهرا بوردیو در فرانسه ی لائیک و مدرن، حداقل در دهه ی70 با آن روبرو نبود.)

6.منتها همانطور که گفته شد، در اینجا واقعیت اجتماعی و حوزه های مختلف آن،به اندازه ای که از منظر بوردیو در فرانسه دهه 70 متمایزشده است ،متمایز نیست و نمی توان به تنهایی سرمایه فرهنگی و سرمایه اقتصادی را امر تمایز گذار در جامعه دانست.
هنگامی که پای سرمایه دینی و میدان دین به مسئله باز می شود ،به نظر می رسد که ترکیب سرمایه ی دولتی- سیاسی با سرمایه دینی بیش از سرمایه ی اقتصادی و یا سرمایه ی فرهنگی در این میدان و همنوا با آن، در میدان قدرت دخیل باشد.
مثلا یرای تیپ نوعی یک حاجی بازاری می توان نشان داد که او سرمایه اقتصادی بالا و سرمایه ی فرهنگی پایینی دارد و به موقعیت مسلط در میدان اقتصادی و در نتیجه میدان قدرت رسیده است .
ولی برای حضور این تیپ در جایگاه مسلط میدان قدرت، علاوه بر سرمایه اقتصادی و در واقع قبل از آن ،ترکیب سرمایه ی دولتی با سرمایه دینی است که نقش بازی کرده است.

7.برای داشتن موقعیت مسلط در میدان قدرت ، بیش و پیش از اهمیت سرمایه اقتصادی – مثال سرمایه دار یا صاحب کارخانه ای که با شعار از کجا آورده ای اعدام یا فراری داده می شود،
یا سرمایه فرهنگی- بهترین استاد علوم سیاسی ای که از کار و کشور اخراج می شود، و یا سرمایه دینی- اعلم ترین مرجع تقلید ی که در خانه حبس می شود- تداخل و ترکیب سرمایه های دولتی -دینی -اقتصادی نقش بازی می کند.





منابع:
دیالیکتیک نظریه و میدان در نظریه ی پیر بوردیو/پرستش/نامه علوم اجتماعی 30
تکوین تاریخی زیباشناسی ناب/بوردیو/فرهادپور/ارغنون17
پیر بوردیو/لویی واکوانت/متفکران بزرگ اجتماعی /استونز/ میردامادی/مرکز
مسئله قدرت در نزد بوردیو/ دانیلسن و هانسن/رحیمی/سایت مدرسه فمینیستی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بوردیو خوب نیست . بدیو خوبه .